سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آسمون عشق

دستمال کاغذی به اشک گفت:قطره قطره ات طلاست یکم از طلای خود حراج میکنی؟؟عاشقتم با من ازدواج میکنی؟؟

اشک گفت:ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟؟تو چقدر ساده ای.خوش خیال کاغذی!؟توی ازدواج ما تو مچاله میشی،چرک میشی و تکه ای زباله

میشی پس برو بی خیال باش،عاشقی کجاست تو فقط دستمال باش!!

 

دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست،گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد!!آخرش دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکه

ای زباله شد!!او ولی شبیه دیگران نشد  چرک و زشت مثل این و آن نشد!!رفت گرچه توی سطل آشغال پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال ها فرق داشت چون در میان خود دانه های اشک داشت!!


نوشته شده در جمعه 90/11/28ساعت 3:7 عصر توسط سحر نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت